امروز بعد از یکسال و اندی اومدم تا بنویسم .
گاهی زمان عجیب میگذره و تو حتی فراموشت میشه بیای به این خونه سربزنی ،گاهی میشه که یه کتاب رو میخونی و میذاری تو قفسه کتابها و اون پشت کتابها قایم میشه و کلا فراموشش میکنی .
بعد یهو بعد از مدتها تو زندگی به وسیله کسی یا چیزی یه تلنگر میخوری و یهو یادش می افتی و بدو بدو میری سراغ قفسه کتابها و با عجله و هیجان و کمی نگرانی که دچار فراموشی شدی و الان با تمام وجودت میخوایش و دنبالش میگردی و پیداش نمیکنی ،هی تند تند کتابهارو رد میکنی تا بالاخره با سماجت فراوون پیداش میکنی بعد یهو یه لبخند میشینه روی لبت و خوشحال میشی از اینکه بالاخره یار قدیمی رو پیدا کردم روز55:دختری در باد...
برچسب : نویسنده : 0fatemekhajehasani5 بازدید : 57